شعر درمورد حجاب ؛

خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی

هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست

شعر، نوشته ای است که از احساسات و حالات روحی و همچنین از طرز فکر شاعر خبر بدهد. ملک الشعرای بهار معتقد است: «هرچه هیجان و اخلاق گوینده-در موقع گفتن یک شعر یا ساختن یک‌ غزل-قویتر و نجیبتر باشد،آن شعر بهتر و خوبتر خواهد بود.»

هدف از شعرسرایی نیز ایجاد حالات عاطفی نسبت به موضوع در مخاطب است. شعری که انسان را تکان ندهد و او را به فکر وادار نکند ارزش شنیدن و خواندن ندارد.

شاعران با سُرایش قالب های مختلف شعری به بیان احساسات، اعتراضات و خواسته های خود از سیاستمداران، دولتمردان و مردم زمانه می پردازند.

شاعران متعهد ایرانی از گذشته های دور تاکنون از شعر به عنوان ابزاری برای تحسین یا ترویج عفاف و حجاب بهره برده اند. خصوصا از دوره پهلوی بعلت هجمه به حجاب در این دوره پرداختن به موضوع حجاب بیشتر مورد توجه شاعران فارسی زبان قرارگرفت. آنان در اشعارشان ابعاد حجاب را یادآوری کرده اند تا از طریق عواطف انسانی، مخاطب را به این موضوع مهم درگیر کنند.

رضا اسماعیلی

دنیا به تتن تتن تتن افتاده
یعنی به سراشیبی تن افتاده
در کوچه ابتذال دنیا شیطان
با وسوسه در کمین زن افتاده

***

چادر نه ، تجلی «خدا – پیوندی»ست
تنپوش وقار و عزت و فرمندی‌ست
شکرانه عصمت و زکات حسن است
از بندگی خدا، رضایت‌مندی ست

***

چادر نه، حریری از بهشت است، آری
آیینه نور و سوره بیداری
فصلی ز فروغ آفتاب زهراست
این چادر روشنی که بر سر داری

***

تو قلب زمین و قبله دل‌هایی
همزاد فرشته‌ای، خدا سیمایی
تنپوش سپید نور را بر تن کن
ای گوهر عشق! در صدف زیبایی

***

در عشق، تو اقتدا به زهرا کردی
صد پنجره نور، بر جهان وا کردی
آرامش و رستگاری دنیا را
در خیمه چادرت مهیا کردی

***

فارغ شو ز عشوه‌های تن تن تن تن
از نور بپوش؛ جامه و پیراهن
از مرز تنانگی گذر کن با عشق
آداب فرشتگی بیاموز، ای زن!

حمیدرضا برقعی

چادرش دست نوازش به سر دشت کشید

دشت هم از نفس چادر او گل می چید

اسماعیل دهقان

شعر زیر در دوره پهلوی و در دفاع از حجاب سروده شده است:

اگر رقیب،دل خود زغصه آب کند
محال آنکه توان رفع از حجاب کند

بگو به مدعی ، هرگز به ادعا نرسی
بسوز! عاقبت این غم تورا کباب کند

هزار مثل تو کردند این خیال،ولی
نشد میسر ایشان که فتح باب کنند

بمرد و حسرت این درد را به گور ببرد
امیدآنکه نصیب تو را تراب کند

هرآن که کوشش رفع حجاب بنماید
خدای ،خانه عمر ورا خراب کند

به اصل،منکر ودر فرع،گفت وگو کردن
به مثل اوست گل اندود،آفتاب کند

تورا که نیست جوی از حقایق اسلام
بگو کدام طریقت تو را حجاب کند؟

اگر به حکم خدا وصریح قرآن است
زنان مسلمه باید که رخ نقاب کند

قصیده حاجی آقا اسماعیل دهقان

دخترا! می کنم از مغلطه کاران خبرت
که مبادا ببرند از ره عفت به درت

تاخبر دار شوی یا به قلم یا تبلیغ
برده چادر زتو،بنهند کلاهی به سرت

ای شکرخنده برآن تنگِ شکر،روی بپوش
تا که موران ننمایند طمع برشکرت

آخر ازجنس لطیفی تو، نظرهاست کثیف
رخ بپوشان و بران بد نظران از نظرت

هست کالای توعصمت، به خیابان چه روی
باخبر باش که درد است روان بر اثرت

سوره نور بخوان آیه سی یک و بگیر
ز«خمرهن»،نقابی به رخ چون قمرت

زیور و زینت خود جز به محارم منمای
تاکه بیگانه ندزدد ز تویکتا گهرت

فردوسی

منیژه:

منیژه منم دخت افراسیاب / برهنه ندیده، رُخم آفتاب

تهمینه در برابر رستم:

کس از پرده بیرون ندیده مرا / نه هرگز کس آوا شنیده مرا

شیرین در بارگاه شیرویه:

مرا از هنر موی بد در نهان / که آن را ندیدی کس اندر جهان

نه کس موی من پیش از این دیده بود / نه از مهتران نیز پوشیده بود

اوحدی

خوب، چون روی خود بیاراید

از نماز و ورع چه کار آید؟

شهریار

دارد متاع عفت از چار سو خریدار

بازار خودفروشی این چار سو ندارد

صائب تبریزی

خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی

هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست

وافی عراقی

آینه بی حجاب، به طبع گیرد غبار / خوش بود آئینه را، پرده بر آن داشتن

منع تماشاچیان، گر نکند باغبان / می نتواند به باغ، سرو روان داشتن

.. غنچه به باغ ایمن است، تا بود اندر حجاب / آفت جان و دل است، چهره عیان داشتن

محمدرضا ترکی

زیباترین! عروسک اهریمانان شدن / شایسته مقام اهورایی تو نیست!

محبوبه کلبعلی

چادر شب را

به سر کشیده بود ماه!

بانوی زیبای آسمان

و بر مدار عفاف

می چرخید با نجابتی شاعرانه

چون دختران سرزمین من

که تندیس روشنی از نورند

در لفافه خورشید

وحید گرجی

یادگار قرنها عفت، نجابت، بندگیست / سرفراز داستان‌ها، چادر ایرانی است

اسماعیل دهقان

دخترا، می کنم از مغلطه کاران خبرت / که مبادا ببرند از ره عفت به درت

این مطلب را هم ببینید:   دلنوشته حجاب: مشکیِ آرامش بخش!

تاخبردار شوی یا به قلم یا تبلیغ / برده چادر ز تو، بنهند کلاهی به سرت

دکتر دلفی

.. زن چون عفیف گشت و سخندان و پارسا / دیدار او هزار غم و درد را دواست

..باید صفای روح بیابی که کیمیاست / زن، ای حُسنِ روی تو آیینه خداست

سعدی

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت / تا چون خورشید نبینند به هر بام و درت

بارها گفته ام این، روی به هر کس منمای / تا تأمل نکند دیده هر بی بصرت

*
ماه رخسار بپوشی تو بُت یغمایی / تا دل خلقی از این شهر به یغما نرود

*
صعقه می خواهی حجابی در گذار / فتنه، می جویی نقابی برفکن

محمدرضا آقاسی

خواهرم ای دختر ایران زمین

یک نظر عکس شهیدان را ببین

.. خواهرم اینقدر طنازی مکن

با اصول شرع لجبازی مکن

در امور خویش سرگردان نشو

نوعروس چشم نامردان نشو

طلوعی

چون نظر، واسطه علقه هر مرد و زن است / کور باد آن که کُند رفع حجاب از ایران

در صدف، هیچ هنر نیست اگر شن باشد / عفت آن است که در ظاهر و باطن باشد

گویی دلم هم با دل زهرا گره خورد / خیاط هر کوکی که پای چادرم زد

شبیه پیله به دورم تنیدست شاید / شوی، دلیل عروجی که محضرش زهراست

بوی زهرا و هاجر و مریم / از پر چادرت سرازیر است

در این آشوب تهران چادرت عطر خدا دارد / هزاران دلبر زیبا چنین عطری کجا دارد؟

بانوی نجیبی و دلم از تو بنا شد / بانو شدنت باعث آقایی ما شد

هاتف اصفهانی

تو درون پرده، خَلقی به تو مبتلا، ندانم

به چه شیوه می بری دل، تو که رخ نمی نمایی

خاقانی

چندان که مجاور حجابی

داری صفات نهان کعبه

محتشم کاشانی

گشته حجاب عارضت زلف و نسیم بی خبر

آه کجاست تا کند برطرف این حجاب را

فخرالدین عراقی

کی برون آیی ز پرده آشکار؟ / چند روی خوب را پنهان کنی؟

*
یاری است مرا، ورای پرده / انوار رخش سِوای پرده

*
من ز عشق تو پرده بدریده / تو نشسته درون پرده به ناز

هاشمی

چادر مشکی کشیدی مثل کعبه بر سرت

بعد از این برگردنم بانو طوافت واجب است

ژولیده نیشابوری

گوش کن تا دامنت پُر دُرّ کنم / آگهت از زینت چادر کنم
دختران را سدّ فحشا، چادر است / عزت دنیا و عقبی چادر است

حفظ چادر، امر حیّ اعظم است / دست رَد بر سینه ی نامحرم است
حفظ چادر تا که گردد پرده دار / می شود هر دختری، کامل عیار

حفظ چادر نهی زشتی می‌کند / دوزخی زن را بهشتی می کند
حفظ چادر قدر زن را قائمه ست / زان که چادر یادگار فاطمه ست

این کلام نَغز از پیغمبر است / حفظ چادر بهر زنها سنگر است
بشنو از من، دست و پا گیرش مخوان / از جوانان است، از پیرش مخوان

حفظ چادر از برای بانوان / نصِّ قرآن است؛ چون حِصن اَمان
حفظ چادر خطّ و مشی زندگی ست / بی حجابی منشأ آلودگی ست

نیست چادر بهر ما محدودیت / بلکه باشد بهترین مصونیت
تا شَوی ایمن ز خشم کردگار / چادرت را از سر خود بر مدار

حمیدرضا شیرعلی مهرآیین

خواهرم! مریم و زهرا چو شود اُسوه ‌ی تو / نفروشی گُهرِ خویش به هر چشمِ پلید
به خدا پاک ترینی و نیرزد که دَمی / ببَرَد دیوِ سیه از دلِ تو، نورِ سپید

عفّت و پاکیِ زن کهنه نگردد به زمان / تا ابد چادرِ زینب، خوش و تازه‌ ست و جدید
آنکه گوید به تو بگشای ز سر، بندِ حجاب / بی‌گمان دوخته بر عفّتِ تو چشمِ امید

تارِ مویی ز تو چون دیده‌ ی دزدان بیند / ابر، گریان شود از حزن و غمِ عرشِ مجید
تو توانی که شبی نیک بخوابی تا صبح / وانگه از عمد، نبندی درِ منزل به کلید؟

خواهرم! خانه‌ ی تن، منزلتش افزون است / آنکه تن داد به شیطان، به خدا خیر ندید
این همه جُرم و جنایت، همه از شهوتِ ماست / همه از معصیتِ ماست که حق نیست پدید

ای خوشا آنکه سرِ نفسِ ستمکاره‌ ی خویش / به اطاعت ز خدا، با شَعَف و عشق بُرید
ای خوشا آنکه میانِ هوسِ خویش و خدا / از سرِ خویش گذشت و نَفَسِ یار گُزید

ای خوشا آنکه به ایّامِ جوانی و خوشی / عقلِ پیریش چو خورشیدِ فلک گشت پدید
ای خوش آن پیر که برگشت به راهِ معبود / چون که بی‌حاصلیِ جلوه‌ گری را فهمید

حسرتا آنکه دمادم، رهِ ابلیس سپرد / حسرتا آنکه دَمی حرفِ خدا را نشنید
حسرتا آنکه دَمِ مرگ، نگاهش جویان / تا چه کَس بر سر و مویش کفنِ سرد کشید

خواهرم! حال که زیبایی و قدرت داری / راهِ حق رو! نه در آن دَم که دَمِ مرگ رسید
مطمئن باش که او، حقِّ تو ناحق نکند / اجرِ تقوای زنان نیست کم از اجرِ شهید

پروانه نجاتی

زهرا مامان بیا صمیمی باشیم / مثل دو تا دوست قدیمی باشیم
بیا با هم حرف بزنیم بخندیم / در رو به روی غصه ها ببندیم

درسته دختر خوبه دلبر باشه / تو خوشگلی از همه کس سر باشه
جلوه تو ذات دختره می دونم / کار خداست؛ مُقدّره می دونم

این مطلب را هم ببینید:   دلنوشته حجاب: مشکیِ آرامش بخش!

همه می گن دخترا برگ گلن / داداش میگه البته یه کم خُلَن
چسب روی دماغ یعنی که زشتن/

به فکر خط خطی سرنوشتن  / پشت این رنگ و روغنا دروغه
پشت اینا یه طرح بی فروغه  / مردا میگن که خوشکلا نجیبن

راستشو بخوای دخترا مثل سیبن / سیبِ زمین افتاده، بو نداره
رهگذر هم پا رو دلش می ذاره / سیبهای روی شاخه چیدن دارن

از دست باغبون خریدن دارن / بهار خانوم دل نگرون تو ام
دلواپس روز خزون تو ام / حالا که می خوای بری تو خیابون

خودتو بگیر چراغ نده تو میدون / وقتی که حوا پا گذاشت تو عالم
به دو می خواست بره به سمت آدم / زد تو سرش فرشته گفت حاج خانم

چه می کنی فردا با حرف مردم! / رو تو بگیر با این لپای داغت
بشین بذار آدم بیاد سراغت / آره مامان اینم حرف کمی نیست

حجب و حیا قصه مبهمی نیست / این روسری یعنی که تو نجیبی
کوفه معطّر یه سیبی / این روسری پرچم اعتقاده

نباشه گُلبرگا اسیر باده / زلفاتو از روسری بیرون نذار
چشمای حیز رو سمت زلفات نیار / مردای خوب پرده دری نمی خوان

عشقای لوسِ سرسری نمی خوان / باید بدونی زندگی بازی نیست
توهّم قُرصای اکستازی نیست / اونهایی که پلاس کافی شاپن

احساسات دخترا رو می قاپن / اونی که می ره پارتیهای شبونه
تو کار و بار، انگل دیگرونه / مردای خوب کاری و اهل دلن

مردای بد توی خیابون ولن / مردای خوب فقط نجابت می خوان
از زنشون غرور و غیرت می خوان / علاف مو فشن که مرد نمیشه

تا لنگ ظهر به رختخواب سیر بشه / مردی که قیچی میزنه به ابرو
از اون نگیر سراغ زور بازو / مردی که بند انداخته مَرده؟ نه نیست

برا کسی شریک درده؟ نه نیست / برقِ لب و کِرِم که اومد تو کار
مردونگی برو خدا نگه دار / ابرو کمون خیابونا شلوغن

پر از فریب حرفای دروغن / دوسِت دارم دیونتم، اسیرم
یه روز اگه نبینمت می میرم / یک دو روز بعد تو همین خیابون

یه لیلی دیگه ست کنار مجنون / برا کسی بمیر که راستی مَرده
جر نزنه، نپیچه، برنگرده / بله به کسی بگو که عاشق باشه

تو حرف عاشقونه صادق باشه / یعنی باید شیفته روحت باشه
تشنه چشمه شکوهت باشه / آره گُلَم سرت رو درد نیارم

ای لوده بازیها رو دوست ندارم / گیس طلایی به چشماشون زل نزن
با فُکُلات به دستاشون پُل نزن / همپای دخترای بد راه نرو / با چشم باز مامان، توی چاه نرو

مهدی سهیلی

گل فردای بزرگ
گل فردای سپید
چشم تو آینه ی روشن فردای من است ‌
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ ‌
کس نگیرد ز گُل مرده سراغ
دخترم با تو سخن می گویم ‌
دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش
همه گل چین گل امروزند ‌
همه هستی سوزند ‌
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد ‌
آنکه گِرد همه گُلها به هوس می چرخد ‌
بلبل عاشق نیست ‌
بلکه گلچین سیه کرداریست ‌
که سراسیمه دَوَد در پی گلهای لطیف ‌
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک ‌
تو گل شادابی ‌
به ره باد مرو ‌
غافل از باد مشو
ای گُل صد پَر من ‌
همه گوهرشکنند ‌
دیو کِی ارزش گوهر داند؟ ‌
دخترم گوهر من، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دنیای منی ‌
دل به لبخند حرامی مسپار
دزد را دوست مخوان ‌
چشم امید به ابلیس مدار ‌
ای گوهر تابنده بی مانند ‌
خویش را خار مبین ‌
آری ای دخترکم ‌
ای سراپا الماس؛ از حرامی بهراس ‌
قیمت خود مشکن ‌
قدر خود را بشناس ‌
قدر خود را بشناس

میلاد عرفان پور

نارس بودی، حیا شکوفایت کرد
ایمان تو نامدار دنیایت کرد
یک سکه بی رواج بودی ای ماه
این چادرِ شب بود که زیبایت کرد

عارفه دهقانی

چادر عبایی بر سرم دارم

با روسری سبک لبنانی

رنگ جماعت نیستم…اصلا!

رنگ تو هستم! خوب میدانی

من قرص ماهم را نمیخواهم

جز تو کسی دیوانه اش باشد

اصلا نباید ابروانم هم

پیدا شود از زیر پیشانی

عاشق ترت هستم زمانیکه

حتی شده یک تار مویم را

که سرزده از روسری,…آرام

با دستهای خود بپوشانی

تو ریش را با ریشه اش داری

هم ظاهر و هم باطنت ناب است

کم کم مرا با خود یکی کردی

ای عشق تدریجی و طولانی

ما بیت ناب مذهبی هستیم

من، فاطمی…تو، حیدری…آری

ای کاش روزی کربلا باشیم

یک نیمه شب…با چشم بارانی!

***

روی هرچی به غیر از عشق,

می بندی نگاهت رو

کسی جز آینه, کامل

ندیده روی ماهت رو

تو با آرامشت, امروز

یه دنیا رو تکون میدی

توی هر فتح,با چادر

حضورت رو نشون میدی

خدا میخواس توی دنیا

تو کاملتر بشی…آره!

حجابت آبرو داده

به هرکی که دوسِت داره

خیابونای رنگی باز

پر از حسِّ دل آشوبه

تو این آشفتگی، واسم

بهشت چادرت خوبه

.

مث گلهای مصنوعی

دروغه خیلی از عشقا…

تو اما یاس سجاده!

پر از عطری…پر از زهرا

این مطلب را هم ببینید:   دلنوشته حجاب: مشکیِ آرامش بخش!

***

چادرت ای ماه من! آغاز صبحی دیگر است

ابروانت زیر ابر روسری زیباتر است

سخت گیری نیست چادر!…ابتدای راحتی ست

دخترم! این بهترین ارثیّه ی یک مادر است

***

ای ماه، در این حجاب، محشر شده ای

ای مهر، در آسمان، کبوتر شده ای

این را همه گفته اند و میگویم باز:

با روسری ات، چه با نمک تر شده ای

***

زیر عبای شب بپوشان قرص ماهت را

فرمانده ی اسرار !…پنهان کن سپاهت را

کم نیستی! بانوی قصر امپراطوری!

نگذار سربازان برنجانند شاهت را

با احترام آمد زمین، شهزاده ی باران

تا که ببوسد گوشه ی چادر سیاهت را

رد شو…چنان قدیسه ای در بارگاه قدس

چون حضرت زهرا نظر کرده است راهت را

تو حُرمتی داری که تنها بین این تَن ها،

آیینه میبیند فقط عمق نگاهت را

شجاع الدین ابراهیمی

«فاطمه» با دست خود بر گل نوشت

«مقنعه» دارند گلهای بهشت

چهره گل از نظر پوشیده است

«چادر» عصمت به خود پیچیده است

زن کرامت می کند احساس یاس

عشق زیبا می شود در این لباس

گرچه سهل و ساده باشد مثل آب

درک باید کرد معنای «حجاب»

بهره ای از باغ بینایی ندید

هر که زن را دید و زیبایی ندید

حسن زن روشن چو گل در گلشن است

حسن کلی «هو»ست جزءاش در «زن» است

بر «حجاب» خویشتن دل باخته است

عشق هم «چادر» به سر انداخته است

هر زمانی وقت «عصمت» کوشی است

فرصت زیبای «چادر» پوشی است

چیست گل: زن- عطر ریزد «عفت»اش

نیست زیبای زن جز «عصمت»اش

بر نگاهم داغ بینایی نگر

گلشن عشق است زیبایی نگر

گل: زن است و زن:گل و گل طاهر است

«عصمت» زن در «حجاب»اش ظاهر است

خواهرم! در «عصمت» و «عفت» بکوش

بهترین گل می شوی «چادر» بپوش

«مقنعه» زیبنده بر روی همه ست

«مقنعه»، «چادر» حجاب «فاطمه» ست

«چادر» تو چون لباس شبنم است

یادگار حضرت گل، «مریم» است

غنچه را از حسن خود جوشانده ای

برگ گل بر جسم خود پوشانده ای

چادرت تن دور از آتش کرده است

«حضرت زهرا» سفارش کرده است

نیست بهر عصمت «چادر» کفاف

با نگاهت حفظ کن درس «عفاف»

خواهرم! کاری خدایی می کنی

با «حجاب»ات پارسایی می کنی

کوچه ها از چشم «نامحرم» پر است

حافظ گل در خیابان «چادر» است

خواهرم! از دین «وقار» آموختی

با «حجاب» خود «ثواب» اندوختی

در ثواب «چادر» تو صد صواب

اسلحه بر قامتت باشد «حجاب»

چشم «نامحرم» ترا هرگز ندید

«چادر» تو حافظ خون «شهید»

دیده ام در متن شب رنگین کمان

ماه را «چادر» به سر در آسمان

غرق عصمت- غرق زهد و عفت اند

«بانوان شیعه» شعر خلقت اند

خواهرم! احساس را چون یاس کن

یاس را شرمنده از احساس کن

فاش- زیبایی مکن بهر همه

ای گل سرخ بهشت «فاطمه»

کشف زیبایی ست کاری اعظم است

این هنر مخصوص چشم «محرم» است

ای برای «حضرت زهرا» کنیز

مادر من- خواهر من- ای عزیز

شعر «عصمت» را سرودی بیت- بیت

با «حجاب» خود برای «اهل بیت»

چونکه «لحن» ات نیست واضح در خطاب

عطر «مسجد» می دهی بوی «گلاب»

گر که جهل است و خطا، خبط، اشتباه

«بی حجابی» هست «بیماری»، گناه

مثل گل در روضه «اسلام» باش

خواهرم! با «زهد» خود «خوشنام» باش

آنچه را مومن ثوابی بهتر است

«امر معروف» است و«نهی از منکر» است

توصیه از «دین» و «توشیح» از امام

«آمران حق» همه «خیرالانام»

این ترانه نغمه هر بلبل است

بانوی «ایرانی» و «شیعی» گل است

محسن کاویانی

گلبرگ یاسی نم نم باران ترت کرده ست
دست خدا از روی رحمت دخترت کرده ست
من یک جوان عاشقم ای دختر مومن
بدجور قلب خسته ی من باورت کرده ست
لبخندهایت بس که معصومند فهمیدم
که مادرت ازکودکی چادر سرت کرده ست
مشکی اگرچه رنگ مکروهیست در دینم
ای ماه من رنگ شب امشب محشرت کرده ست
این طلق زیر روسری از موی مش کرده
بدتر دلم را برده چیز دیگرت کرده ست!!!
تک بیت ابروهای تو هرچند پنهانند
دیوانی و دیوانه ای هم از برت کرده ست
از بس که بستی روسری را طرح لبنانی
بیروت هم روی سرش تاج سرت کرده ست
گاهی حجاب از بی حجابی بدتر است اصلاً
باید بگویم چادرت دلبرترت کرده ست
تا اندکی جرات کنم پا پیش بگذارم
باید به عشقت بعدازاین ته ریش بگذارم…!

***

دوست دارم خنده ات را ، چادرت را بیشتر

هست زیبا سادگی از هرچه زیبا بیشتر

دلبرم اول عفافت بود بعدش هم حجاب

آن چه ما را عاشقت کرده ست حالا بیشتر

به چه زیبا گفت “صائب” دور باش از دست ها

میرود سمت طلا دست تمنا بیشتر

روی باز دختران گاهی سبب ساز است که

روی نامردان به آنها میشود وا بیشتر

 

شعر درمورد حجاب ؛ این مطلب دربرگیرنده اشعار حجاب از شاعران فارسی زبان بود. اشعار حجاب از محسن کاویانی، حمیدرضا برقعی، صائب تبریزی، حکیم سعدی، عارفه دهقانی و … .